تأمين منافع ملي ايالا ت متحده بايد هدف اصلي سياست خارجي آن كشور باشد . با اين حال، درچند دهه گذشته و به ويژه پس از جنگ شش روزه در سال 1967 ، محور اصلي سياست خاورميانه اي ايالا ت متحده عبارت بوده از؛ رابطه اين كشور با اسراييل. تركيب ميان حمايت خدشه ناپذير آمريكا از اسراييل و تلا ش هاي به عمل آمده براي گسترش دموكراسي در منطقه موجب شعله ور شدن افكار عمومي اعراب و مسلمانان و لطمه خوردن منافع امنيتي ايا لا ت متحده شده است كه اين وضعيت در تاريخ سياسي آمريكا بي سابقه است، چرا ايالا ت متحده مايل است براي پيشبرد منافع يك كشور ديگر، امنيت خود را كنار بگذارد؟ شايد بتوان فرض كرد كه رابطه ميان دو كشور مبتني بر منافع استراتژيك مشترك يا الزامات اخلا قي بسيار قوي است . با اين حال، همان گونه كه در ذيل بررسي خواهيم نمود، هيچ يك از اين توضيحات نمي تواند ميزان قابل ملا حظه حمايت هاي مادي و ديپلماتيك ارائه شده از سوي ايالا ت متحده را به اسراييل توجيه كند. در مقابل نيز، نيروي پيش برنده سياست كلا ن ايالا ت متحده در منطقه؛ تقريباً به طور كامل به روابط سياسي داخلي آمريكا و به ويژه فعاليت هاي "لا بي اسراييل " وابسته است . تا به حال گروه هاي ذي نفع ديگري نيز براي هدايت سياست خارجي ايالا ت متحده در جهت هاي مورد نظر خود تلا ش كرده اند، ولي هيچ گروهي موفق نشده تا اين اندازه سياست خارجي ايالات متحده را از مسير منافع ملي آن كشور دور كند و در عين حال آمريكايي ها را متقاعد سازد كه منافع ايالا ت متحده و اسراييل، اساساً يكسان هستند.
با توجه به اهميت استراتژيك خاورميانه و تأثير بالقوه آن بر ديگر مناطق، چه مردم آمريكا و چه غير آمريكايي ها ناگزيرند تأثيرات لا بي مزبور را بر سياست هاي ايا لات متحده آمريكا مورد توجه قرار داده و آن را درك كنند. برخي خوانندگان ممكن است اين تحليل را آزار دهنده بيايند ، اما حقايقي كه در اينجا بيان شده ميان محققان چندان محل اختلا ف نيست. در واقع بخش مهمي از گزارش ما بر پايه كار محققان و روزنامه نگاران اسراييلي تدوين شده كه به دليل روشن ساختن جوانب مختلف موضوع، شايسته تقدير هستند . ما در عين حال از مداركي استفاده نموده ايم كه توسط سازمان هاي بين المللي و مورد احترام در زمينه حقوق بشر ارائه شده اند. علا وه بر آن، مطالب مطرح شده در خصوص تأثيرات لا بي مبتني بر شهادت اعضاي خود اين لا بي و همچنين شهادت سياستمداراني است كه با اعضاي لا بي كار كرده اند. البته خوانندگان مي توانند نتيجه گيري هاي ما را رد كنند، ولي مداركي كه اين نتيج هگيري ها بر پايه آن صورت گرفته قابل مناقشه نيست.
ولي نعمت بزر گ
از زمان جنگ اكتبر 1973 ، واشنگتن به ميزاني از اسراييل حمايت به عمل آورده كه درمقابل آن، كمك هاي اعطا شده به ديگر
كشورها ناچيز است . اسراييل از سال 1976 بزرگ ترين دريافت كننده كمك هاي سالا نه مستقيم اقتصادي و نظامي ايالا ت متحدهو بزرگ ترين دريافت كننده مجموع كمك ها از زمان جنگ جهاني دوم به بعد ب وده است . مجموع كمك مستقيم آمريكا به اسراييل، بالغ بر 140 ميليارد دلا ر بر حسب نرخ دلا ر سال 2003 بوده است. اسراييل درسال، حدود 3 ميليارد دلا ر كمك مستقيم دريافت مي كند كه تقريباً يك پنجم بودجه كمك هاي خارجي آمريكاست . بر حسب آمار سرانه، ايالا ت متحده سالا نه به هر شهروند اسراييلي سوبسيدي معادل 500 دلا ر اعطا مي كند. اين دست و دلبازي هنگامي جلب توجه مي كند كه به خاطر داشته باشيم اسراييل اكنون يك كشور ثروتمند صنعتي است كه درآمد سرانه مردم آن كم و بيش معادل كره جنوبي يا اسپانياست.
اسراييل امتيازات ويژه ديگري نيز از واشنگتن دريافت مي كند. ساير كمك گيرنده ها، وجوه مربوطه را در اقساط سه ماههدريافت مي كنند، حال آن كه اسراييل تمام سهم خود را يك جا، در ابتداي هر سال مالي دريافت مي كند و بدين ترتيب صاحب منفعتي اضافي مي شود. اكثر دريافت كنندگان كمك هاي نظامي آمريكا مو ظفند تمام كمك دريافتي را در ايالا ت متحده خرج كنند ، اما اسراييل مجاز است حدود بيست و پنج درصد سهميه دريافتي خود را صرف حمايت از صنايع دفاعي داخلي خود كند. اسراييل تنها كمك گيرنده اي است كه مجبور نيست در مورد نحوه خرج كردن كمك هاي دريافتي خود توضيح بدهد . وجود اين استثنا عملا از اين امر جلوگيري مي كند كه بتوان جلوي مورد استفاده قراردادن پول هاي دريافتي براي اهدافي مغاير با اهداف ايالا ت متحده نظير ايجاد شهرك هاي مسكوني را در ساحل غربي گرفت. علا وه بر آن، ايالا ت متحده حدود 3 ميليارد دلا ر بودجه در اختيار اسراييل گذاشت تا با كمك آن، سيستم هاي تسليحاتي را نظير به وجود آورد كه چندان مورد نياز يا تمايل پنتاگون نيست، در حالي كه اسراييل به سلا ح هاي فوق پيشرفته Lavi هواپيماي و جت هاي اف 16 دسترسي پيدا كرده است . دست آخر اين كه ايالا ت متحده براي Blackhauk آمريكا نظير هليكوپترهاي
اسراييل دسترسي به اطلا عاتي را امكان پذير ساخته كه حتي آنها را در اختيار متحدان خويش در ناتو قرار نمي دهد و ضمناً چشم خود را به روي دستيابي اسراييل به س لاح هاي هسته اي بسته است.
علا وه بر آن واشنگتن، اسراييل را مورد حمايت هاي ديپلماتيك مستمر خود قرار مي دهد. از سال 1982 تاكنون، ايالا ت متحده، 32 قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل متحده را كه موضوع آن انتقاد از اسراييل بوده وتو كرده است، كه اين تعداد از مجموع موارد استفاده از وتو توسط ديگر اعضاي شوراي امنيت بيشتر بوده است . امريكا همچنين تلاش هاي كشورهاي عرب براي قرار دادن موضوع زرادخانه هسته اي اسراييل در برنامه كار آژانس بين المللي انرژي هسته اي را تاكنون عقيم گذاشته است .ايالات متحده در زمان جنگ هم به كمك اسراييل م يشتابد و در مذاكرات صلح نيز جانب آن كشور را مي گيرد.
دولت نيكسون در جريان جن گ اكتبر، تجهيزات تازه اي در اختيار اسراييل گذاشت و اسراييل را در مقابل تهديد حمله اتحاد شوروي مورد حمايت قرار داد، واشنگتن در جريان مذاكرات خاتمه اين جنگ، عميقاً خود را درگير ساخت و در فرايند پس از آن نيز شركت جست، ضمن آن كه در مذاكرا ت قبل و بعد از حصول توافق هاي اسلو در سال « گام به گام » طولاني و 1993 نيز ايفاي نقش نمود . در هر دو مورد بعضاً اصطكاك هايي ميان مقامات ايالات متحده و اسراييل به وجود مي آمد، ولي ايالات متحده نهايتاً موضع خود را با اسراييل هماهنگ مي ساخت و رويكرد اسراييل نسبت به مذاكرات مزبور را م ورد حمايت
مستمر قرار مي داد. در بيشتر » : يكي از اعضاي هيأت امريكايي شركت كننده در مذاكرات كمپ ديويد ( 2000 ) بعدها در اين خصوص اظهار داشت همان گونه كه شرح داده خواهد شد، واشنگتن دست اسراييل را در حل مسئله «. موارد ما نقش وكلاي اسراييل را ايفا مي كرديم
سرزمين هاي اشغالي (ساحل غربي و نوار غزه ) بازگذاشته بود؛ حتي هنگامي كه اعمال اسراييل با سياست هاي علام شده ايالات متحده مغايرت داشت. علاوه بر آن، استراتژي جاه طلبانه دولت بوش براي تغيير ماهيت خاورميانه كه سرآغاز آن تهاجمبه عراق بود دست كم تا حدودي با هدف تقويت موقعيت استراتژيك اسراييل طراحي شده است. جداي از ائتلاف هاي زمان جنگ، به دشواري مي توان مورد ديگري را تصور كرد كه در آن يك كشور تا اين اندازه از كشور ديگري حمايت ديپلماتيك و مادي براي چنين مدت زمان طولاني به عمل آورده باشد.
خلاصه آن كه حمايت امريكا از اس راييل، بي نظير است .اين دست و دلبازي استثنايي در صورتي كه اسراييل براي امريكا يك دارايي استراتژيك حياتي به شمار مي آمد، يا دليل اخلاقي قدرتمندي براي حمايت مداوم امريكا از آن كشور وجود مي داشت، تا حدودي مي توانست قابل درك باشد، اما در مورد اسراييل، هيچ يك از اين دو علت به حد قانع كننده وجود ندارد.
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:
,